15 شوال 1443
به گزارش اداره اطلاعرسانی و روابطعمومی اداره کل آموزشوپرورش استان اصفهان و به نقل از روابطعمومی آموزشوپرورش پیربکران، سمیه کبیریان دهکردی، دارای مدرک کارشناسی ارشد معماری، در سال جاری مدیریت هنرستان کاردانش امین را بر عهده گرفته است. وی عضو سازمان نظاممهندسی استان اصفهان، عضو جامعه اسلامی مهندسان، دارای پروانه پایه دو طراحی و نظارت و اجرا و سیزده سال سابقه کار در زمینه طراحی و نظارت و اجرای ساختمان است. کبیریان تقریباً یک دهه کارآموز هنرستان در رشته معماری بوده است. مدیر هنرستان امین دارای مدرک ممتاز رشته خوشنویسی است و سالها نزد پروین حشمت دهکردی بانوی آبرنگ ایران آموزشدیده است. وی به مدت پنج سال نیز علوم دینی را در مرکز جامعه الزهرای قم آموخته، سالها پیش رتبه نخست داستاننویسی را از مسابقات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کسب کرده است. کبیریان کارگاههای آموزشی و کلاسهای دورههای تخصصی خودشناسی، ندای درون، موفقیت و ارزش تضادها را گذرانده است. مدیر هنرستان امین پیربکران موفق شده گواهی پرورش قارچ را از سازمان جهاد کشاورزی استان دریافت کند. وی یکی از سمبلهای فرهنگیان نیکوکار نیز بوده و هست. متن زیر حاصل گفتگو با اوست:
* درباره وضعیت هنرستان، چالشهای پیش رو و تجربه مدیریت چندماهه بفرمایید.
از نظر من این مرکز، مکانی خاص است؛ ولی با نگاهی مثبت به آن مینگرم. هنرستانی با رشتههای گوناگون و جمعیت بالا که در مرکز منطقه قرار دارد. چنین ویژگیهایی موجب شکلگیری مسائل فراوانی خواهد بود. اما اصلاً علاقهای ندارم اینها را "مشکل" بنامم، واقعاً اینگونه نیست. طبیعی است وقتی مجموعهای بزرگتر است، اقتضای کار بیشتری را دارد. مجموعهای فوقالعاده عالی داریم؛ در کنارم چهل و چند بانوی پرقدرت، ارزشمند، باتجربه و بسیار توانا و همچنین دو کارمند بسیار عالی آقا قرار دارند. عوامل اجرایی خوبی در این هنرستان هستند که برای مدیریت این مرکز به توانایی آنها امید زیادی دارم و این مجموعه را با همدیگر پیش خواهیم بُرد.
هنرجویان بسیار خوبی هم دارم که هر یک از آنها بینظیر و ویژه هستند؛ با توانائیهای منحصربهفرد که باید به آنها بها داد. این نکته را پیشازاین آزمودهام؛ زمانی که هنرآموز بودم و در کلاس، جامعه کوچکتری از هنرجویان را در اختیار داشتم، میدیدم که ارتباط درست با دانشآموزان، در محدوده سن و سالی که دارند، چقدر میتواند در سوق دادن آنها به بالفعل کردن ارزشها و تواناییهایشان مؤثر باشد. هر یک از آنها دنیایی از توانایی هستند. از همین رو هروقت به هنرستان امین نگاه میکنم، به هیچ یک از چالشها و مشکلاتی که دیگران از بیرون این مجموعه متصور هستند، باور ندارم. با ایجاد فضایی احترامآمیز میتوان به دیگران فهماند که چقدر ارزشمندند و چه حد والایی از تواناییهای گوناگون را در اختیار دارند.
ولی این را میپذیرم که مجموعهای چنین بزرگ اقتضائات خودش را دارد؛ هر یک از رشتهها پیگیریها و امکانات ویژه خود را میطلبد. هرسال کد رشته ممکن است تغییر کند و بروز شود. نیازمند تجهیزات ویژهای برای هر رشته هستیم. همچنین موضوع مهم دیگر بروز بودن دانش هنرآموز است. درسها عملی و کاربردی است و بعداً در بازار کار بهصورت تخصصی از آنها استفاده میشود، ازاینرو هنرآموز حتماً باید همزمان با تدریس با بازار کار در ارتباط باشد تا بتواند آن دسته از نکات عملی را به هنرجو بیاموزد که خود آن را اجرا کرده و تجربه آن کار را داشته باشد.
از دیگر چالشهایی که نه فقط برای هنرستان ما و سایر هنرستانها، بلکه برای عموم ما مطرح است، نبود "حال خوب" ما آدمهاست. این منحصر به زنان و مردان و یا قشر خاصی نیست. بسیاری از کسانی که با آنها ارتباط داریم، آدمهایی گلهمند، منفی، دارای ذهن ایدهآل طلب و درعینحال قضاوت گر هستند. هرکدام از این آدمها دنیایی از داشتهها هستند، ولی به این نکته توجهی نمیکنند. شاید بهواسطه فرهنگی که ما داشتهایم و آموزشهایی که به ما دادهاند، همیشه دویدهایم تا به "نداشتهها" دست یابیم. ذهن ما همیشه بدین سو متمایل بوده که "چیزی ندارم" یا چیزی کم دارم و باید برای به دست آوردنش تلاش کنم. تجربه شخصیام موجب شده به این باور برسم که همه ما خوبیم و در همین جایی که ایستادهایم، خوبیم. البته میتوانیم از خوب به عالی برسیم. چه خوب بود اگر میتوانستیم جستجو کنیم در اطرافیانمان و در همین وضعیت کنونی امور مثبت را پیدا کنیم. تلاشم در هنرستان همین است که در جستجوی چیزهای خوب باشم و نکات برجسته افراد مجموعه را به آنها نشان دهم. در هنرستان ما همه خوبند. اگر معضلی وجود دارد، آن را به کمک همدیگر پشت سر خواهیم گذاشت.
هنوز این نگاه به هنرستان وجود دارد که دانشآموزان واپس خورده، طرد شده آموزشی و دچار آسیبهای اجتماعی جذب هنرستان میشوند، ولی اینگونه نیست. در آموزشوپرورش "تجربه عملی" که لازمه کار است، در هنرجویان نسبت به دیگر دانشآموزان بیشتر است. اکنون بسیاری از دانشآموزان با معدل و انگیزه بالا، هنرستان را انتخاب میکنند. به رشتهای علاقه داشتهاند و مشخصاً همان رشته را برگزیدهاند. چنین نگاه منفی نسبت به هنرجویان را نتیجه تبلیغات و پارهای قضاوتها میدانم و آن را نمیپذیرم. در این ده سالی که هنرآموز بودهام بسیاری از هنرجویانم به ادامه تحصیل در رشتههایشان پرداختند و در آن درخشیدهاند؛ حتی از دانشآموزان همین هنرستان هستند کسانی که با معرفی خودم، اکنون در میان کادر آموزشی قرار گرفتهاند. با نگاه منفی به هنرستان و هنرجو تا کنون چه چیزی تغییر کرده؟ چه بهبودی در امور رخداده است؟ چه خوب است که نگاهمان را تغییر دهیم، به هنرستان که مینگریم، میتوانیم ساحتی زیبا را مشاهده کنیم؛ مجموعهای رنگارنگ با رشتههای متنوع و سطح انرژی بسیار مطلوب؛ در این فضا رخوت درسهای تئوری که گاهی در برخی مدارس وجود دارد، دیده نمیشود. ما در هنرستان دغدغه کنکور که مسئله اساسی دبیرستانیهاست را نداریم و میدان بهتری برای ابراز وجود بیشتر دانشآموزان و شکوفایی خلاقیتها فراهم است.
در چنین فضایی البته گاهی دانشآموزانی با مسائل ویژه هم داریم و این طبیعی است؛ همچنان که خود ما در دوران تحصیل و زندگی گذشته تجربههایی داشتهایم که شیرین نبوده است. در کودکی و زندگی خانوادگی، گذشتهای داشتهایم که حال ما را ساخته است و گاهی همین گذشته برخی از ما را به انسانهایی پر از خشم، ناهنجاری و انتخابهای اشتباه تبدیل کرده است؛ بنابراین این موضوع مختص دانشآموزان هنرستان نیست.
ما خیلی درگیر بخشنامهها و برنامههای کلیشهای هستیم. حالا که از بخش آموزش وارد کادر اجرایی شدهام، این موضوع را کاملاً درک میکنم. وقتی مشغول آموزش بودم، صرفاً میدیدم که عوامل اجرایی خیلی فعالیت میکنند و گاهی وقت کلاس را به انجام پارهای امور مانند همایشها سخنرانیها و جشنوارهها اختصاص میدهند. اکنون که مدیر شدهام میبینم گاهی آنقدر این بخشنامهها زیاد است که واقعاً ما را از مسیر اصلی دور میسازد. وقتی بهعنوان مدیر وارد کادر اجرایی شدم، یک دنیا انگیزه داشتم و مهمترین هدفم خوب کردن حال کارکنان و دانشآموزان بود و این موضوع را رسالت خود میدیدم و نخستین شرط دستیابی به این هدف را ارتباط نزدیک، دوستانه و احترامآمیز با اطرافیان میدانستم، ولی حالا همهوقت من و همکارانم صرف پاسخگویی به بخشنامهها میشود. تجربه سیساله یک مدیر را ندارم، بهعنوان کسی که تنها چند ماه است وارد عرصه مدیریت شدهام، پرسشی دارم؛ هرسال این مراسم، مسابقات و جشنوارهها تکرار میگردد. سالهاست که به این بخشنامهها پاسخ داده میشود. آیا وقت آن نیست که تغییری رخ دهد؟ آیا پس از اینهمه سال برگزاری اینهمه مراسم و پاسخ به این تعداد فراوان بخشنامهها، به اهداف این بخشنامهها و مراسم رسیدهایم؟ اگر پاسخ منفی است، چرا دوباره این روند تکرار میشود؟ صرفاً ناچاریم با شتاب به بخشنامهها پاسخ بدهیم. ما از کیفیت دور شدهایم. روشهای قدیم و گذشته ما را به دستاوردهای گذشته میرساند و بهبودی در امور رخ نخواهد داد. ما اکنون دچار دور باطلی شدهایم و حتی به دنبال آن هم نیستیم که ببینیم چه ثمرهای از پس اینهمه سال به دست آوردهایم. وقت من باید به بررسی مسائل اصلی هنرآموزان و هنرجویان مانند وضعیت روحی، اهداف، تواناییها، آسیبها، آموزشهای لازم، شناخت ارزشها، کارآفرینی، آگاهی دادن و ایجاد انگیزه اختصاص یابد. میتوان فرصتی و محدوده زمانی مشخصی برای یک مدیر در نظر گرفت و به مسائل اساسی پرداخت و در یک بازه یکساله نتایج را سنجید و مدیر را ارزیابی کرد.
باتوجهبه اینکه رشتهام معماری است، به نظرم موضوع یکسان و یکدست بودن فضاهای آموزشی ما از مَنظر معماری مشکلی دیگر است. یک حیاط بیروح و آسفالت که زمانی هم که خود ما دانشآموز بودیم با چنین فضایی مواجه بودیم. طی اینهمه سال فضاهای مدارس ما تغییر نکرده است. یک ورودی، دو راهرو در اینسو و آن سو و چند کلاس. صرفاً همین است. گاهی دیدهایم که محیط یک دبیرستان به یک دبستان تبدیل میشود، این بدان معناست که کاربر را نمیشناسیم و روحیه کودک و تفاوتهای او با روحیه نوجوان را در نظر نمیگیریم. چیدمان، رنگآمیزی، شکل، ابعاد و کیفیت فضاها را در نظر نمیگیریم. امکانات بیشتر شده، ولی فضای مدرسه یعنی "فضای معماری" مدارس ما تغییری نداشته است. بچههای ما در زنگهای استراحت حلقه میزنند و مینشینند روی زمین سرد. حیاط مدارس ما باید شبیه بهشت و در شأن دانشآموز باشد. فضای مدرسه باید کالبدی منطق با نیازهای جسمی و روحی کاربر داشته باشد. چرا کتابخانه ما شبیه کلاس درس است؟ اینها ضعف است. در معماری و در بحث خَلق فضا مباحث بسیار ارزشمندی داریم که نادیده گرفته شده است.
* چه برنامههایی برای بهبود امور این مرکز آموزشی - مهارتی دارید؟
یکی از مهمترین اهدافم ایجاد یک محیط دوستانه و درعینحال احترامآمیز است که بهدوراز مسائلی همچون رئیس و مرئوس بودن و نقشهای تعریف شده شکل گیرد. در این مدتی که به کادر اجرایی آمدهام، تلاش کردهام چنین فضایی شکل گیرد تا همه بتوانند مسائلشان را مطرح کنند و احساس کنند که فقط موضوع کار و وجود نقشهای رسمی مانند مدیر و معاون و هنرآموز آنها را به هم پیوند نزده است. هر ماه جلساتی در بیرون از فضای هنرستان ترتیب دادهایم تا ارتباطی صمیمانه و بهدوراز روابط کاری شکل گیرد؛ ابتدا بهعنوان همجنس، بعد به منزله دوست و در نهایت بهعنوان همکار در محیطی آموزشی، تا بتوانیم در زمان نیاز از همدیگر حمایت کنیم. همچنین نشستهایی با هنرجویان داشتهام که صمیمانه مسائل و مشکلات خود را بیان میکنند و همچنین از اساتیدی که حرفهایی نو برای گفتن دارند جهت تحول در محیط آموزشی استفاده کردهایم. باید روشهای جدید را آزمود تا به دستاوردهای جدید و نو برسیم.
یک مورد دیگر باتوجهبه اینکه هنرستانی هستیم با رشتههای خیاطی، تصویرسازی، تولید چند رسانه، حسابداری، گرافیک، معماری و عکاسی که همه این رشتهها برای این منطقه بومیسازی نشده است، در نظر داریم تحولی در رشتههای این هنرستان صورت گیرد. باتوجهبه اینکه اقتصاد شهر پیربکران و فضای اطرافش، مبتنی بر باغداری، گلخانه داری و تولید محصولات کشاورزی است میخواهیم رشتههایی متناسب با فضای اقتصادی منطقه را در هنرستان داشته باشیم. در حال حاضر این مسئله در دست بررسی است که در صورت لزوم برخی از رشتهها را حذف و یا ادغام کنیم و در مقابل به رشتههایی بپردازیم که بیشتر بومی منطقه است. میخواهیم اطمینان یابیم که دانشآموز ما وقتی از این هنرستان دانشآموخته میشود، به یک حداقلی از مهارت برسد تا بتواند از آن مهارت بهعنوان یک سرمایه، جهت ایجاد کار در همین محیطی که زندگی میکند، استفاده کند.
* آموزشهای هنرستان در دوره کرونا را چگونه ارزیابی میکنید؟
نحوه آموزش در هنرستان در دوره کرونا مجموعاً تجربه موفقی نبود، علتش هم آن بود که در این دوران عملاً دانشآموز تصمیمگیرنده حضور و یا عدم حضور خود در مدرسه شد و مسئولیت آموختن یا نیاموختن بر عهده خودش قرار گفت، ولی تعهد چندانی نسبت به حضور در مدرسه نداشت، زیرا پیش از همهگیری این بیماری، آموزشهای لازم را جهت داشتن چنین تعهدی دریافت نکرده بود. از سوی دیگر هم دغدغههایی درباره شیوع کرونا و پیامدهای بیماری وجود داشت. این مسائل باعث شد آموزش دروس تخصصی هنرستان بهشدت آسیب ببیند. من بهعنوان هنرآموز مدتها به مدرسه میرفتم، ولی تنها یک دانشآموز در کلاس درس داشتم. هفتههای بعدی بهجای آن هنرجو، هنرجویی دیگر میآمد، ولی از ما خواسته بودند آموزشها را ادامه دهیم و ما باید ادامه آموزش را به کسانی ارائه میدادیم که هفتههای گذشته نبودند. در پایان سال نیز گفتند باید در یکی دو ماه آموزشها را به پایان برسانیم. در چنین فضایی هنرجو و فرایند مهارتآموزی بسیار آسیب دید. فضای مجازی هم فضایی با بازخورد مثبت برای درسهای تخصصی هنرستان نبود زیرا این دروس نیاز به آموزش حضوری و چهرهبهچهره و حضور هنرآموز نزد هنرجو دارد. البته کرونا صرفاً بیماری و آسیبی فلجکننده نبود. پدیدهای بود که جنبههایی از تواناییهایمان را هم شکوفا ساخت. فهمیدیم میتوانیم آموزش را به اَشکال دیگری هم ارائه کنیم. در حوزه دروس عمومی، آموزش نه بهصورت صددرصد و مطلوب، بلکه بهصورت نسبی بازخوردهای خوبی داشت و دریافتیم میتوانیم بعضی از دروس را بهصورت مجازی نیز داشته باشیم. پیش از کرونا اطلاعرسانیهای ما از کیفیت لازم برخوردار نبود و باید به شکل حضوری در مدرسه انجام میشد، ولی کرونا این نکته را به ما آموخت که ابزاری مانند گوشی تلفن همراه چه ویژگیهای مهمی میتواند داشته باشد. میتوانیم وقت حضوری را به چیزهای مهمتر و ضروریتر اختصاص دهیم. اکنون بسیاری از جشنوارهها و امور پرورشی و جلسات آموزش خانواده از همین بستر صورت میگیرد و ارتباطات غیرحضوری هنرآموز و هنرجو افزایشیافته است، درحالیکه قبلاً آنها را غیرممکن میدانستیم.
* حکیمانهترین جملهای که شنیدهاید و به آن باور دارید چیست؟
من جملات حکیمانه فراوان شنیدهام که گاهی مانند زنگ در ذهنم به صدا درمیآید. میایستم، متوقف میشوم و برای آغازی دوباره آنها را به یاد میآورم. از این میان همیشه یاد این جمله هستم که “With GOD All Things are Possible” باخدا همه چیز ممکن است. این جمله در ذهنم حک شده است. خیلی این عبارت را دوست دارم و از آن انرژی میگیرم این یک حقیقت است. پشت ترسهای ما هیچچیز نیست. ترس ما از یک اقدام جدید و یا یک اتفاق بزرگتر از خود آن اقدام و اتفاقهایی است که از آنها وحشت داریم. تنها راه مبارزه با ترسها مواجه شدن با آنهاست. هرکسی در مسیر رشدش منحصربهفرد است. این عمر و زندگی که به ما داده شده بینظیر و گرانبهاست و فرصتی است که هر لحظه آن را باید زیست و بهترین حال را داشت. باید شاد زندگی کنیم و از هیچچیز نترسیم، از "هیچچیز". همه ما سرشار از زندگیهای نزیستهایم. بچههایمان را میخواهیم سوق دهیم به سَمت آن قسمت از زندگی که خود نزیستهایم و این اشتباه است. اینها را به خودم میگویم و به خودم یادآوری میکنم. نمیتوانم به کسی توصیه کنم. باید جرئت و جسارت داشته باشیم برای مسیرهای نرفته و قلههای فتح نشده. از جورج برناردشاو نیز جملهای زیبا شنیدهام که میگوید: « بکوشید تا آنچه شما را راضی میکند به دست آورید، اگر چنین نشود روزی میرسد که ناچارید به آنچه به دست آوردهاید، راضی شوید». تلاش در مسیر از خود هدف مهمتر و لذتبخشتر است. خوشبختی صرفاً هدف نیست، تجربه شخصی من این است که باید ذهن ایدهآل گرا را خاموش کنم، ذهن قضاوت گر را خاموش کنم و دیگران را همان گونه که هستند، بپذیرم و باور کنم که توانایی تغییر هیچ کسی را ندارم. باید خودم را ارتقا دهم. باید در دل مسائل رفت، ولی به یاد داشت که رشد فرایندی تدریجی است و در این مسیر باید درها را یکی پس از دیگری گشود کلید در بعدی پشت همین دری است که اکنون باز میشود.
* سخن پایانی؟
معلمی کسوتی است که باید به خصلتهای خوب دانشآموزان اهمیت دهیم. با عینک دیدن عیبها به سراغ دانشآموزان و افراد میرویم و همان را دریافت میکنیم. اگر خوبیهای نوجوان را ببینیم، از کنار خوبیها رشد میکنند و از این بابت لذت میبرند. همدیگر را قضاوت نکنیم.
ما هرگز نمیتوانیم کسی را تغییر دهیم. خیلی هنرمند باشیم، میتوانیم خودمان را تغییر بدهیم. اگر این ایده را داشته باشیم، قدرت را از بیرون به درون وجود خود بردهایم.
همیشه قرار نیست ما بتوانیم به بقیه کمک کنیم، گاهی میتوانیم حرفشان را فقط بشنویم.
ابتدای صبح خودمان یا ابتدای کلاس را با سپاسگزاری آغاز کنیم و هر بار بچهها را متوجه یک دسته از نعمتها کنیم تا بچهها تا هفته آینده در آن زمینه خداوند را سپاسگزاری کنند.
برای اینکه درونمان پالایش و آرام شود، هفت تا هشت ماه تلاش میخواهد؛ با نوشتن روزانه نعمتها. هدف این است که ما به %95 نعمتهایی توجه کنیم که در زندگی داریم. همه ما یک سری کمبودهایی داریم که حدود 5% است و به آنها توجه میکنیم و چون نمیتوانیم به آنها برسیم، انرژی را از ما میگیرد و حس بدی به ما میدهد و احساس ضعف و قربانی بودن داریم و چون این حالت را داریم، حس میکنیم خدا ما را دوست ندارد و فراموشمان کرده است.
شکرگزاری خیلی ساده به نظر میرسد، ولی کار خیلی عمیق و دقیقی است. شکرگزاری طولانیمدت و تفکر در نعمتها، خیلی کمک میکند که ما بفهمیم چقدر نعمت داریم و چقدر حس رضایت به ما میدهد و جالب است این شکرگزاریها را بنویسیم، چون خداوند در قرآن به قلم، قسم یادکرده است و هیچ چیزی تأثیر نوشتن و کلام مکتوب را ندارد.
نکته مهم این است که اگر در محیطی یک فرد رشدیافته و تربیتیافته حضور داشته باشد این رشد و تربیت به دیگران هم تسرّی مییابد و موجب بالندگی آنان هم میشود.